«یا لطیف»
یک ... دو ... سه ... امتحان می کنیم! مطمئنید اینجا الآن خراب نمی شه؟
اوش می خواستم یه چیز دیگه بنویسم ، بعد خواستم یه چیز دیگه... بعدش همش قاطی شد و نتیجش این شد که سر از پست اول این وبلاگ که پنج ماه پیش زده شد در بیارم! مرور گذشته ها بد نیست! هدف ها رو یادآوری می کنه!
بعضی وقت ها دغدغه ها و اتفاق های ذهن و اطراف آدم اونقدر زیاد می شه که آدم واقعا جائی رو نیاز داره برا تخلیه ی افکارش! از اول هم هدفم از زدن اینجا همین بود! اما حس کردم جا کفشی داره از اونجایی که من انتظارشو داشتم دور می شه! به خاطر همین شد که این شکلی شد! نه این که نشه توش نوشت! اونطوری که می خواستم نمی شد نوشت ( بنا به دلایلی!) اولش می خواستم تغییرات کلی بدم تو جاکفشی! یعنی می خواستم شونه خالی کنم زیر بار بزرگی که جاکفشی روی دوشم گذاشته بود! اما نشد، یعنی دلم راضی نشد که این بار رو بردارم! سنگینی شیرینی داره آخه! بعدش به فکر این نوع تغییر افتادم(همین که یه دستی به سر و روی اینجا بکشیم!) و اینطوری شد که جا کفشی عوض شد، در حالی که صاحبش هنوز همون بچه بسیجی هیئتی (با همون نچ نچ های جلوش) مونده و امیدواره بمونه! البته نه اینکه پیشرفت نکنه ها! نه! از اون یکی نظر می گم! (هوم؟)
اما چی شد که این جا این شکلی شد! ما گفتیم بعد از امتحانا یه دستی به سر و صورت اینجا بکشیم دلمون وا شه (دقت کنید:بعد از امتحانا!) اما باز نمی دونم چی شد دو بار در طول امتحانا (باز هم دقت کنید: در طول امتحانا) قالب عوض کردیم! اولی به خاطر فاطمیه و دومی هم که این!
اول هم قرار بود اینجا سفید بمونه! بعدش تصمیم گرفتم (با مشورت یکی) که کرمی بشه! و بعد هم به دلایلی تصمیم بر این شد که بزنه تو مایه های خاکستری و اینا!
هدر بالای صفحه هم جریانی داره برا خودش! شاید شلوغیش یکم اذیتم کنه، اما واقعا نتونستم چیزی ازش کم کنم . می خواستم یه سری چیزا رو برسونم باهاش! حالا نمی دونم چقدر تونستم این کار رو بکنم!
بالاخره همین شد که می بینید! به قولی کفاشی شد! وصله پینه هم خورد بهش!
پ.ن:حرف برا گفتن زیاده! بزارید امتحانا تموم بشه بعد :دی
پ.ن2: هیئت هنوز هم برپاست...
نوشته شده توسط : کفش دار
لیست کل یادداشت های این وبلاگ